اقتصاد کینزی چیست؟ تقابل با اقتصاد کلاسیک و تاکید بر ایجاد تقاضا
فارغ از این که عاشق اقتصاد باشید یا نه، برخی مباحث در این علم نهفته است که دانستن آنها شیرین است. نه محض خاطر اقتصاد، که برای اطلاعات عمومی هم که شده بسیاری از افراد به چنین مباحثی علاقمندند. به هر حال اقتصاد مسئلهای نیست که دور از زندگی ما باشد. اگر یک سر زندگیمان را بگیریم و دنبال کنیم، آن سر دیگرش به نوعی به اقتصاد میرسد. از آنجا که موضوعات نظری و شواهد تجربی بخش مهمی از اقتصاد را تشکیل میدهد، طرفداران مکاتب مختلف همیشه بر سر برخی مسائل با هم اختلاف داشته و دارند. اما هدف نهایی سیاستهای کلان همانگونه که بوده دستنخورده باقی مانده است. یکی از این مکاتب، مکتب کینزی است و دیگری کلاسیک. اما دلیلش چیست که اینقدر از مکتب کینزی یا اقتصاد کینزی صحبت به میان میآید؟
فهرست مطالب با دسترسی سریع
- اقتصاد کینزی چیست؟
- دستهبندی مکاتب اقتصادی
- کینز نظرات آدام اسمیت را به چالش میکشد
- کینز دنیای وارونهاش را معرفی میکند
- کینز آجرهای مکتب جدیدش را میچیند
- تفاوت نظریه اقتصاد کینزی و کلاسیک چیست؟
- اصول مهم طرفداران اقتصاد کینزی چیست؟
- سودآوری قابلانتظار از سرمایهگذاری
- تفکیک تقاضای پول
- آرمانی به نام اشتغال کامل کلاسیک
- ترازویی با دو کفه هزینه و درآمد
- همیشه پای رکود بزرگ در میان است!
- از زبان کینزینها بشنویم
- اقتصاد نئوکینزی چیست؟
- جمعبندی
- سوالات متداول با پاسخهای کوتاه
اقتصاد کینزی چیست؟
اگر برگردیم و به سالهای دورتر نگاهی بیندازیم، میبینیم که در طول تاریخ سیاستهای کلان اقتصادی همیشه اهداف ثابتی را دنبال میکردهاند. مثلا افزایش نرخ اشتغال، ثبات در قیمت و رشد اقتصادی همیشه در میان فهرست این اهداف به چشم میخورد. اما معمولا افرادی که به سازگاری این اهداف اعتقاد دارند، کمتر با هم بر سر این مسئله به توافق میرسند! آن سمت قضیه هم افرادی هستند که سیاستهای کلان را با یکدیگر ناسازگار میدانند. این مسئله نیز با توافق کمی از جانب این افراد همراه است. اگر بخواهیم سخن را کوتاه کنیم، باید در یک کلام بگوییم که معمولا نمیتوان چند اقتصاددان را یافت که بر سر نقش ابزارهای مختلف سیاستی در رسیدن به این اهداف، با هم توافق داشته باشند.
حالا ارتباط این حرفها با اقتصاد کینزی یا (Keynesian Economics) چیست؟ این نظریه اقتصادی از مجموع مخارج کل در اقتصاد حرف میزند و میگوید این مسئله بر تولید و تورم اثر میگذارد. جان مینارد کینز (John Maynard Keynes) در پی رکود بزرگ در آمریکا این نظریه را توسعه داد. آنچه کینز به دنبال آن بود، افزایش مخارج دولتی و کاهش مالیات بود. او معتقد بود این مسئله تقاضا را تحریک میکند و به خروج اقتصاد از شرایط رکود کمک میکند. در حقیقت کینز معتقد بود دولت با افزایش هزینهها و کاهش مالیات، میتواند چرخ اقتصاد را بچرخاند و پس از این که اقتصاد رونق گرفت، اقدام به کاهش مخارج دولتی و افزایش مالیات کند.
اقتصاد کینزی اصطلاحی است که برای صحبت از این مفهوم، به آن استناد میشود. کینز معتقد بود برای اثرگذاری بر تقاضا به فعالیتهای اقتصادی دولت و دخالت تاثیرگذار در اقتصاد نیاز است. اما در این میان منتقدان کینز میگفتند عدم تعادل نتیجه سیاستهای نادرست و دخالتهای بیجای دولت بوده است. از اقتصاد کینزی با نام نظریه «بخش تقاضا» هم نام میبرند که تاکید ویژهای بر تغییرات کوتاهمدت اقتصادی دارد.
بیشتر بخوانید
دستهبندی مکاتب اقتصادی
در دستهبندی مکاتب اقتصادی معمولا در مقابل مکتب کینزی نامی از اقتصاد کلاسیک به چشم میخورد. اما اصول اقتصاد کلاسیک چیست و چرا در مقابل اقتصاد کینزی قرار میگیرد؟ نمیتوان منکر این مسئله شد که اقتصاد کلان با نام این دو مکتب گره خورده است. مسئله جالب این است که حوادث تاریخی موجب تغییر در این مکاتب شدهاند.
همین حوادث باعث شدهاند که مکاتب دیگری نیز به وجود آیند. اگر کمی بیشتر در این مسئله تعمق کنیم، میبینیم که این اتفاق امری طبیعی است چرا که وقایع تاریخی در ذهن نظریهپردازان چالش ایجاد میکنند. همین امر باعث میشود که نظریههای قبلی گاه رد شوند و گاه اصلاح. در نهایت در این چرخه بیپایان، نظریات جدیدی تولید میشوند که راه را برای ایجاد مکاتب جدید باز میکنند.
بیشتر بخوانید
اما در اقتصاد کلاسیک، دنبال کردن منافع شخصی مسئله پررنگی است. یعنی همه مختارند که در بازاری آزاد و رقابتی منافعشان را دنبال کند. در پی کار کردن و دریافت حقوق، تقاضا برای خرید کالا و خدمات ایجاد میشود. در نتیجه این دستمزدها صرف خرید کالا و خدمات میشود.
اقتصاد کلاسیک را آدام اسمیت در پایان قرن ۱۸ با صحبت از اقتصادی رها به دنیا معرفی کرد. اما پس از آن دیوید ریکاردو و جان استوارت میل این نظریه را گسترش دادند. تقریبا در دهه ۱۸۷۰، این نظریه در مباحث آموزشی در اقتصاد بریتانیا کاربرد فراوانی داشت. تمرکز این نظریه بر تقویت و آزادی اقتصاد بود.
کینز نظرات آدام اسمیت را به چالش میکشد
سال ۱۷۷۶ آدام اسمیت کتابی منتشر کرد به اسم ثروت ملل. او در این کتاب از مفهومی به نام دست نامرئی صحبت کرد. او معتقد بود نباید اقتصاد را محدود کرد. اسمیت میگفت اقتصاد را باید آزاد گذاشت؛ دستان نامرئی خودشان کاربلدند و تعادل را برقرار میکنند. یک جمله مهم در اقتصاد کلان کلاسیک وجود دارد که میگوید: «عرضه، تقاضای خودش را به وجود میآورد». گوشه ذهنتان این جمله را یادداشت کنید که بعدا به آن مراجعه خواهیم کرد. در ضمن این تفکر و نگرش به قانون سی (Say) معروف است.
کینز نظرات دیگری داشت. در دهه ۱۹۳۰ بود که او مخالفت خود را با این دست نامرئی ابزار کرد. کینز میگفت سطح عمومی تولید و اشتغال با هیچ دست نامرئیای متعادل نمیشود. عمرمان کفاف نمیدهد که صبر کنیم و منتظر آن دست نامرئی باشیم تا به دادمان برسد. کینز که گفته بود در بلندمدت همه ما میمیریم، روی صحبتش با آنهایی بود که گمان میکردند تورم به صورت خودکار حل میشود و نیازی به سیاستگذاری دولت نیست. اما دست نامرئیای وجود نداشت که تورم را نامرئی کند!
حرف کینز این بود که نمیتوان با نشستن و تعلل فشارهای تورمی را کم کرد. بلکه یک سیاست اقتصادی لازم است تا بتوان غول تورم را شکست داد. کینز برای آن که با این مشکل مقابله کند، اقتصاددانان کلاسیک را به چالش کشید تا حقیقت را به آنها بفهماند.
کینز دنیای وارونهاش را معرفی میکند
اما مبنای اقتصاد کینزی چیست؟ بیایید فرض کنیم که ما هم قانون سی را پذیرفتهایم. پس باید تمام سیاستهایی را که به مدیریت تقاضا اشاره دارد، دور بریزیم. در مدل کینز، تولید و اشتغال در پی تقاضای موثر مشخص میشوند. یعنی اشتغال کامل در گروی عملکرد بازار کار نیست.
قضیه فقط این نیست. نرخ بهره نیز در بازار پول مشخص میشود و به تصمیمات در خصوص پسانداز یا سرمایهگذاری ربطی ندارد. کینز از قانون سی علیه اسمیت استفاده کرد. یعنی وجود نقص در انعطافپذیری دستمزد و قیمت را اثبات کرد و قانون سی (نظریه مقداری پول) را معکوس کرد. این روش در پی شوک منفی تقاضا میتواند موجب ایجاد اشتغال کامل در یک اقتصاد شود. در دنیای وارونه کینز، تقاضاست که موجب ایجاد عرضه میشود.
کینز آجرهای مکتب جدیدش را میچیند
حالا که به اینجا رسیدهایم بد نیست از نظرات پل ساموئلسون (Paul Samuelson)، اقتصاددان برنده جایزه نوبل نیز در مورد کینز حرف بزنیم. به سختی میتوانید اقتصاددانی را پیدا کنید که بگوید ساموئلسون در مورد کینز اشتباه میکند. او معتقد است کینز پدیده مهمی در اقتصاد قرن بیستم بود. ساموئلسون حتی پا را فراتر میگذارد و اقتصاد کلان را نیز ابداع کینز میداند.
کینز که دیگر مکتب خود را ساخته است به دنبال تقویت آن است. به عقیده او درآمد ملی به میزان اشتغال وابسته است. کینز میکوشد با توسعه نظریاتش به همه بفهماند که تعادل اقتصاد کلان با بیکاری غیرارادی همخوانی دارد.
کینز یک کتاب به نام نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول دارد که در آن نقش تقاضای موثر و تغییرات تولید را عامل موثری برای رسیدن به تعادل بیان میکند. او در این کتاب اشارهای به نقش قیمتها نمیکند. در واقع در نظریه عمومی تاکید بر تعدیل مقداری است نه تعدیل قیمت. این مسئله تضاد آشکار را میان نظریه کینزی و مدل کلاسیکها به وضوح نشان میدهد.
در مدل اقتصاد کلاسیک، مصرف، پسانداز و سرمایهگذاری همگی از نرخ بهره تبعیت میکنند. اما در مدل کینز مخارج مصرفی درونزا هستند و به درآمد مربوط هستند. یعنی نرخ بهره در این میان اثری ندارد. نظریه تابع مصرف کینز دقیقا به همین رابطه اشاره دارد.
تفاوت نظریه اقتصاد کینزی و کلاسیک چیست؟
بخش عمده تفاوت این دو نظریه به تفاوت در سیاستهای دولت برمیگردد. کینزیها معتقدند که نقش دولت در کنترل اقتصاد مهم است اما کلاسیکها اقتصاد را تنها میگذارند تا خودش، فکری به حال خودش بکند و به تعادل برساند. برای این که بهتر با این دو مکتب آشنا شویم، تفاوتهای آنها را از چند بعد بررسی میکنیم.
دخالت دولت؛ بله یا خیر؟
کلاسیکها دوست ندارند برای دولت هزینه بتراشند و باعث شوند دولت بدهکار شود. اقتصاددانان این مکتب را به بودجه متعادل میآورند و اصلا بر این باور نیستند که هزینههای بالاتر به اقتصاد کمک میکند.
اما کینزیها استقراض دولت را یک راهکار خوب میدانند. چرا که معتقدند هزینههای دولت، موجب افزایش تقاضای کل در اقتصاد میشود که این مسئله چرخ اقتصاد را میچرخاند.
بیکاری یا تورم؟
پیروان مکتب کینزی مشارکت دولت را بازوی محرکی برای اقتصاد میدانند و از جامعه بیکار بیشتر میگریزند تا جامعهای با نرخ تورم بالا. آنها حتی از هزینه کالاها یا قدرت خرید هم حرفی به میان نمیآورند. کینزیها کارگران را عواملی پررنگ برای کمک به یک جامعه با اقتصاد سالم میدانند.
البته اقتصاددانان کلاسیک هم نگران بیکاری هستند اما بیشتر دغدغهشان به نرخ تورم برمیگردد. کلاسیکها تورم را مشکل و تهدیدی بزرگ در مسیر رشد طولانیمدت اقتصاد میدانند. طرفداران این مکتب بر این باورند که اقتصاد در پی دستیابی به اشتغال کامل است. آنها باور دارند که بیکاری جوامع به دلیل دخالت دولت در بازار آزاد یا ایجاد انحصار در یک صنعت اتفاق میافتد.
عرضه زمینهساز تقاضاست یا تقاضا عرضه را ایجاد میکند؟
اما نقش عرضه و تقاضا در تفاوت میان اقتصاد کلاسیک و کینزی چیست؟ طرفداران مکتب کلاسیک به دنبال بازاری هستند که خودش سطح عرضه و تقاضای خود را بیابد. آنها میگویند که قیمتها با توجه به درخواست و تقاضای مصرفکنندگان دستخوش تغییر میشود. در این میان اگر کمبود و یا مازادی به وقوع بپیوندد، این بازار است که خود را با شرایط وفق میدهد.
اما کینزیها به ثبات قیمت قائل هستند و نقش دولت را در تحقق این مهم پررنگ میدانند. طرفداران مکتب کینزی میگویند اگر دولت در این مسئله دخالت کند، میتواند بر شرکتها و مردم اثر بگذارد تا از این طریق قیمتها را در محدودهای مشخص نگه دارد. جان مینارد کینز نظر آدام اسمیت را رد میکرد و معتقد بود تقاضا زمینهساز عرضه است.
در اقتصاد کلاسیک چنین تصور میشود که تقاضا و عرضه کل با هم برابر و در تعادل هستند. اما کینز میگوید این فرض همیشه برقرار نیست. او میگوید اقتصاد میتواند در سطوح پایینتر هم متعادل شود که این مسئله موجب ایجاد بیکاری میشود. او در ایدههای خود از تقاضای کل صحبت میکند که آن را با مجموع مصرف کل، سرمایهگذاری کل و هزینههای دولتی برابر میداند.
چه بلایی سر آینده اقتصاد میآید؟
اما تفاوت اساسی و اصولی میان این دو مکتب، به مسئله پیشبینی و درمان رشد آینده اقتصاد برمیگردد. کینزیها نگاهشان به مشکلات کوتاهمدت است. به عقیده این افراد دولت برای این که موجبات رشد بلندمدت را فراهم کند، باید این مسائل را به سرعت حل کند. در سمت مقابل، پیروان مکتب کلاسیک میگویند برای سازگاری با مشکلات کوتاهمدت و رفع آنها، به یک بازار آزاد نیاز داریم.
اکنون تقریبا میتوان دریافت دیدگاه هر یک از طرفداران این دو مکتب چیست اما نمیتوان با قطعیت گفت طرفداران اقتصاد کینزی محق هستند یا کلاسیکها. آنچه واضح است این است که صاحبان کسبوکارها باید به اقدامات رهبران مشاغل و سیاستمدارها چشم بدوزند و از آنها تبعیت کنند. اینگونه میتوانند از تصمیمهای آنها برای رشد و رونق مشاغل خود استفاده کنند.
اصول مهم طرفداران اقتصاد کینزی چیست؟
به شکلی خلاصه شش اصل مهم کینزیگرایان را در این بخش بررسی میکنیم.
اصل اول: طرفداران مکتب کینزی بر این باورند که تقاضای کل، از تصمیمات اقتصادی دولتی و خصوصی تاثیر میگیرد.
اصل دوم: تغییر در تقاضای کل، فارغ از غیرمنتظره بودن یا نبودنش، آثار قابل توجهی بر تولید و اشتغال واقعی میگذارد؛ نه بر روی قیمتها.
اصل سوم: قیمتها مخصوصا دستمزدها در مواجهه با تغییرات عرضه و تقاضا واکنش آرامی دارند و به کمبودها و مازادهای دورهای منتهی میشوند.
این سه اصل، اصولی هستند که حتی کسانی که خود را در زمره طرفداران مکتب کینزی نمیدانند هم آنها را قبول دارند. در واقع پولگرایان نیز با این سه اصل موافقاند. پس اصول مهمتری که اقتصاد کینزی را از سایر اقتصادها جدا میکند چیست؟ به سه اصل بعدی توجه کنید.
اصل چهارم: در دید کینزیها سطح معمول بیکاری ایدهآل نیست. چرا که بیکاری به تقاضای کل وابسته است و قیمتها هم به شکلی تدریجی تطبیق پیدا میکنند؛ نه یکباره.
اصل پنجم: بیشتر طرفداران مکتب کینزی حامی سیاستگذاریهای فعالی هستند که با هدف تثبیت اقتصاد و به منظور کاهش نوسانهای دورهای تجاری اعمال میشوند.
اصل ششم: برخی از کینزیگرایان، بیشتر به دنبال رفع بیکاری هستند تا مهار تورم. البته در این میان طرفدارانی هم وجود دارند که اولویت مهار تورم را بیشتر میدانند.
سودآوری قابلانتظار از سرمایهگذاری
کینز از سطحی حرف میزند که سرمایهگذاری به آن خواهد رسید. او میگوید این مسئله به نرخ بهره و انتظار مردم از سود حاصل از سرمایهگذاریشان مربوط است. او سودهای موردانتظار را با عنوان کارایی نهایی سرمایهگذاری مورد خطاب قرار میدهد. اما سرمایهگذاری مسئلهای نیست که بتوان به راحتی در مورد آن تصمیم گرفت. به این امر فکر کنید که ماشینآلات، تجهیزات و املاکی که اکنون خرید میکنید، موجب تولید کالاهایی میشوند که در آیندهای نامشخص به فروش خواهند رسید. معلوم نیست کی میتوانید به سودهای خود دست پیدا کنید.
باید محاسبات فراوان و پیچیدهای انجام داد تا انتظارات در خصوص میزان تقاضاها و هزینهها در آینده مشخص شود. بهعلاوه، باید نگاهی به عوامل دیگری مانند بیم و امید هم داشت. این مسائل میتوانند بر انتظارات و تصمیمات افراد اثر بگذارند. از آن جا که انتظارات تغییر میکنند، سودآوری قابل انتظار از سرمایهگذاری نیز ثباتی نخواهد داشت.
تفکیک تقاضای پول
کینز در مورد نرخ بهره مبحثی را ارائه میکند که تازه در مییابیم چه تفاوت آشکاری با تعریف کلاسیک دارد. کینز نرخ بهره را تنها یک پدیده پولی میداند و خط بطلانی میکشد بر این ایده که نرخ بهره توسط نیروهای حقیقی پسانداز و بهرهوری نهایی سرمایه تعیین میشود.
افزون بر این مسئله، کینز به انگیزههای سفتهبازی و احتیاطی و معاملاتی برای نگهداری پول نیز اشاره میکند. تقاضای سفتهبازی از میان این موارد به نرخ بهره واکنش نشان میدهد. تقاضای معاملاتی به مقدار پولی گفته میشود که برای معاملات روزمره و روتین زندگی خود به آن نیاز داریم. کینز معتقد است افراد معمولا بخشی از پول خود را برای حوادث غیرمترقبه یا همان روز مبادا نگه میدارند. او از این مسئله با نام تقاضای احتیاطی یاد میکند. تقاضای سفتهبازی نیز مطابق نظر کینز به تقاضایی از پول گفته میشود که به دنبال کسب سود صورت میگیرد.
آرمانی به نام اشتغال کامل کلاسیک
نظریه کینز از این جهت عمومی نامیده شده است که اشتغال کامل را یک حالت ویژه میداند. حالتی که در نظریه کلاسیک از آن یاد شده ولی در دنیای واقعی و اقتصاد کنونی خبری از آن نیست. در نظریه کلاسیک، اشتغال کامل در بازاری رقابتی با قیمت و دستمزد منعطف تضمین میشود. اما کینز زیر بار این مسئله نمیرود که بازار کار همیشه میتواند به برقراری تعادل کمک کند. اگر چسبندگی اسمی دستمزد و عدم انعطاف آن را در نظر بگیریم، احتمال وقوع بیکاری غیرارادی که یکی از ویژگیهای بازار کار است وجود دارد. منظور از چسبندگی آن است که بازار کار نمیتواند به شکلی سریع با تغییر قیمتها وفق پیدا کند.
کینز در ادامه نظراتش، با سیاستهای کاهش دستمزد هم مخالفت میکند. این سیاستها برای تحریک اشتغال به لحاظ تئوری و عملی پیاده میشوند ولی کینز دست رد به سینه آنها میزند. در دموکراسی که بر سر دستمزدها چانهزنی میشود، کاهش دستمزد آن هم به صورت دستوری، آثار نامطلوبی به دنبال دارد چرا که به کشمکشها و جدلهای فراوانی میانجامد که با معیارهای عدالت اجتماعی یا مصلحت اقتصادی در تناقض است.
ترازویی با دو کفه هزینه و درآمد
قبلاً از مخارج کل حرف زدیم و حالا میخواهیم ببینیم جایگاه این مفهوم در اقتصاد کینزی چیست. کینز درآمد کل را با مخارج کل برابر میداند. این مسئله نشانگر آن است که اگر شما درآمدی کسب میکنید، در همان زمان هزینهای برای فردی دیگر تراشیده میشود. یک مثال ساده میتواند به توضیح این جمله کمک کند. فرض کنید هوس تنقلات کردهاید. شال و کلاه میکنید و به مغازهای در نزدیکی خودتان مراجعه میکنید و مبلغ ۵۰ هزار تومان خرید میکنید. این کار هزینهای ۵۰ هزارتومانی روی دست شما میگذارد؛ ولی برای صاحب فروشگاه در لیست درآمدهایش ثبت میشود.
یا مثلا مبلغی که به عنوان حقوق از شرکتتان میگیرید، شما را خوشحال میکند چون به عنوان درآمد آن را کسب کردهاید. ولی همین درآمد برای شرکت هزینه تلقی میشود. این چرخه به همین شکل ادامه پیدا میکند و البته شرکت هم از جای دیگری درآمدش را تامین میکند.
همیشه پای رکود بزرگ در میان است!
کینز نظرات جالب دیگری هم دارد. او معتقد است هر شخص درآمدش را یا پسانداز میکند یا آن را خرج میکند. این دیدگاه صحیح به نظر میرسد. در واقع کینز میان پسانداز و مصرف تمایز قائل میشود و فرض را بر این میگیرد که افراد اگر بخواهند پول خود را مصرف کنند، آن را پسانداز نمیکنند. پس اگر شما ۷۰ درصد درآمدتان را خرج کرده باشید، مطابق نظریه کینز باید ۳۰ درصد باقیمانده پسانداز شده باشد. ملاحظه میکنید که نظریه مصرف کینز ساده و قابل درک است. هرچند این نظریه نیازمند تعدیل و اصلاحاتی است اما نباید یک نکته مهم را فراموش کرد؛ این نظریه در دورانی شکل گرفت که رکود بزرگ بر آمریکا چنبره زده بود.
تابع مصرف کینزی نیز با توجه به اصولی که به آنها اشاره کردیم، برای برطرف کردن همان مشکلات ایجاد شد. پس بهتر است بگوییم که این تابع ابداع کینز بود. خبر خوش آن است که کینز با موفقیت به هدفش رسید اما چون این تابع برای کوتاهمدت طراحی شده بود، نمیشد با تکیه بر تحلیل آماری از این روش در بلندمدت استفاده کرد. هرچند کینز هرگز ادعا نمیکرد که تابع مصرفش همیشه میتواند کاربرد داشته باشد و همهجا میتوان از آن استفاده کرد!
از زبان کینزینها بشنویم
کینز به یک مسئله مهم در قرن بیستم اشاره کرد که انحصار نام دارد. انعطافپذیری دستمزدها به دلیل ایجاد اتحادیههای کارگری مسئلهای است که موید دخالت دولت در امور اقتصادی است.
دیدگاه کینزیها عوامل غیراقتصادی مانند بیم و امید را نیز در کنار سایر عوامل اقتصادی نظیر انتظارات در خصوص سطح تقاضا یا هزینههای انجام شده قرار میدهد. به عقیده کینزینها این عوامل هم میتوانند روی تصمیمگیری فعالان اقتصادی موثر باشند و نوسانات و عدم اطمینان را در بستر اقتصادی پدیدار کنند.
اقتصاددانان کینزی واکنشهای خودکار اقتصادی را که در پی نوسانها ایجاد میشوند برای تعادل اقتصاد کافی نمیدانند. آنها میگویند این کار با اجرای سیاستهای فعال پولی، مالی و ارزی ممکن خواهد بود و البته که به آن نیاز است.
استدلال کینز میگوید اگر دولت در مقام یک واحد اقتصادی عمل کند و با سیاستهای حسابشده وارد عمل شود، میتواند از بروز عدم اطمینان و تعادل و همچنین بیثباتیها جلوگیری کند.
اقتصاد نئوکینزی چیست؟
حالا که با نظریات آقای جان مینارد کینز آشنا شدیم، سری به دوره پس از جنگ جهانی دوم میزنیم. در این برهه، برخی از اقتصاددانان در مکتوبات و نوشتههای کینز تفحص کردند و به تفسیر آن پرداختند. آنها تلاش کردند در این مسیر دست به تلفیق این مکتوبات با مدلهای اقتصاد نئوکلاسیک بزنند.
این اقدامات منجر به ایجاد ایدههای اساسی و بنیانی مکتبی به نام اقتصاد نئوکینزی (Neo-Keynesian economics) شد. اقتصاد کینزی نو یکی از مکاتب معاصر اقتصاد کلان است که بنیانهای اقتصادی کلانی را برای اقتصاد کینزی ایجاد میکند. در واقع این نظریه در پاسخ به انتقادات طرفداران اقتصاد کلان کلاسیک نو پدیدار شد که اقتصاد کلان کینزی را مورد حمله قرار داده بودند.
در واقع این تغییرات به دلیل آن بود که ابزارهایی به مکتب کینزی اضافه شود که بتوان بر اساس آن وقایع آن برهه از تاریخ را توجیه کرد. پس از این زمان موج دیگری ایجاد شد که در پی ورود مبانی اقتصاد خرد به منطق اقتصاد کلان کینزی بود.
درست مانند اقتصاد کلاسیک نو، در تحلیل اقتصاد کلان کینزی نو هم چنین فرض میشود که خانوادهها انتظارات نابجایی دارند. اما در تحلیل کینزی نو شکستهای بازار هم در نظر گرفته میشود. در واقع طرفداران مکتب کینزی نو چنین میپندارند که قیمتها و دستمزدها به وجود میآیند تا بتوان توضیح داد دلیل چسبناک شدن قیمتها و دستمزدها چیست.
مسئله چسبناکی دستمزد و قیمت و سایر شکستهایی که در مدلهای کینزی نو از آن یاد میشود، همگی به این مسئله اشاره دارند که اقتصاد ممکن است در مسیر رسیدن به سطح اشتغال کامل شکست بخورد. پس کینزیهای نو در پی پایدارسازی اقتصاد کلان توسط دولت هستند.
این نظریات در آن دوران پس از جنگ، در اقتصاد جریان اصلی به چشم میخورد. در نهایت مبانی این مکتب موجب شکلگیری اندیشههای اقتصادی در دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی شد. در ادامه این روند، دهه ۷۰ میلادی یک نقطه عطف محسوب میشود چرا که تحولات این دوران، نظریه نئوکینزی را به چالش کشید. رکود تورمی پدیدار شد و اقدامات افراد پولگرایی همچون میلتون فریدمن، صحت نظریات نئوکینزی را در هالهای ابهام فرو برد.
جمعبندی
آقای جان مینارد کینز با نظریاتی که ارائه کرده هنوز هم که هنوز است نام خود را زنده نگه داشته است. ایدههای او اساس یک مکتب اقتصادی به نام مکتب کینزی را تشکیل داده است. بر اساس آموزههای این مکتب، اقتصاد ذاتا ثبات ندارد و شوکهای غیرقابلپیشبینی هر لحظه ممکن است که بر پیکره اقتصاد ضربه بزنند. در مکتب کینز، رفع اختلال در اقتصاد نیازمند اقدامات مقتضی است. اگر این اقدامات انجام نشود به زمانی نسبتا طولانی لازم داریم تا به سطح اشتغال کامل برسیم. سطح اشتغال هم مسئلهای است که بر مبنای تقاضای کل مشخص میشود. از همین رو، تاکید نظریه اقتصاد کینزی روی ایجاد تقاضا است، نه عرضه؛ در این میان دخالت دولت برای بازگشت به این سطح مهم است و نمیتوان اقتصاد را به حال خودش رها کرد تا راهی برای تعادلش پیدا کند. در حقیقت کینز قصد داشت که برای تضمین بقای نظام سرمایهداری، سازوکار آن را تعدیل کند.
سوالات متداول با پاسخهای کوتاه
این نظریه اقتصادی از مجموع مخارج کل در اقتصاد حرف میزند و میگوید این مسئله بر تولید و تورم اثر میگذارد. جان مینارد کینز (John Maynard Keynes) در پی رکود بزرگ در آمریکا این نظریه را توسعه داد. از اقتصاد کینزی با نام نظریه «بخش تقاضا» هم نام میبرند که تاکید ویژهای بر تغییرات کوتاهمدت اقتصادی دارد. تاکید نظریه اقتصاد کینزی روی ایجاد تقاضا است،
اصل اول: طرفداران مکتب کینزی بر این باورند که تقاضای کل، از تصمیمات اقتصادی دولتی و خصوصی تاثیر میگیرد.
اصل دوم: تغییر در تقاضای کل، فارغ از غیرمنتظره بودن یا نبودنش، آثار قابل توجهی بر تولید و اشتغال واقعی میگذارد؛ نه بر روی قیمتها.
اصل سوم: قیمتها مخصوصا دستمزدها در مواجهه با تغییرات عرضه و تقاضا واکنش آرامی دارند و به کمبودها و مازادهای دورهای منتهی میشوند.
اصل چهارم: در دید کینزیها سطح معمول بیکاری ایدهآل نیست. چرا که بیکاری به تقاضای کل وابسته است و قیمتها هم به شکلی تدریجی تطبیق پیدا میکنند؛ نه یکباره.
اصل پنجم: بیشتر طرفداران مکتب کینزی حامی سیاستگذاریهای فعالی هستند که با هدف تثبیت اقتصاد و به منظور کاهش نوسانهای دورهای تجاری اعمال میشوند.
اصل ششم: برخی از کینزیگرایان، بیشتر به دنبال رفع بیکاری هستند تا مهار تورم. البته در این میان طرفدارانی هم وجود دارند که اولویت مهار تورم را بیشتر میدانند.
بخش عمده تفاوت این دو نظریه به تفاوت در سیاستهای دولت برمیگردد. کینزیها معتقدند که نقش دولت در کنترل اقتصاد مهم است اما کلاسیکها معتقد به رها کردن اقتصاد و تعادل خودبهخودی آن هستند.