اقتصاد نروژ؛ اقتصادی که از نفرین نفت سیاه روسفید بیرون آمد
همیشه وقتی حرف از کشوری به میان میآید که منابع عظیم نفتی دارد، ناخودآگاه کوهی از ثروت در نظرمان مجسم میشود. اما این فقط یک خیال است. همین ایران خودمان را در نظر بگیرید. عمده اقتصاد ما به صادرات نفتی وابسته است. این مسئله از یک منظر نقطه قوت اقتصاد ماست، اما از جهتی دیگر پاشنه آشیل آن هم به شمار میرود. اگر به هر دلیلی صادرات نفتمان متوقف شود یا با مشکل مواجه شود چه خواهد شد؟ پا را از آسیا فراتر میگذاریم و سری به کشوری میزنیم که به جای خون در رگهایش نفت جاری است: نروژ. اما فکر میکنید اقتصاد نروژ به نفت وابسته است؟ شک نکنید اگر چنین بود، الان هیچکس نمیتوانست اسم نروژ را در فهرست کشورهای ثروتمند دنیا ببیند. در این مقاله از توان تحلیل میخواهیم الگوی توسعه صنعت نفت در نروژ و تاثیر آن را در اقتصاد این کشور بررسی کنیم.
فهرست مطالب با دسترسی سریع
- نفت؛ بلای جان اقتصاد!
- جنگ جهانی با اقتصاد نروژ چه کرد؟
- یکی دریای شمال را از خواب بیدار کند!
- بریتانیا به دنبال تاج پادشاهی
- از گاز تا نفت
- بوی نفت برنت دریای شمال به مشام میرسد
- اقتصاد نروژ با پول نفت برنت زنده میشود
- درآمدهای نفتی برای نفت!
- صندوق بازنشستگی نروژ؛ جواهری در قصر
- ده فرمان اقتصاد نفتی نروژ
- اقتصاد نروژ چطور از شر بیماری هلندی جان سالم به در برد؟
- همه برای نفت، نفت برای همه
- از نفتِ سیاه تا سالمونِ رنگی!
- اقتصاد نروژ راه را به ایران نشان میدهد
- اقتصاد نروژ؛ عامل شادی مردمان این کشور
- جمعبندی
نفت؛ بلای جان اقتصاد!
همه، وجود نفت را یک عامل مثبت و فوقالعاده مهم برای اقتصاد کشورها و صادرات میدانند. اما تا حالا فکر کردهاید چرا معمولا کشورهایی که نفتخیزند با توجه به موقعیت طلاییشان در اقتصاد چندان موفق نبودهاند؟ البته ما کاری با آن کشورها نداریم و میخواهیم روی نقشه انگشتمان را جایی بگذاریم که نام کشورهایی مثل فنلاند و سوئد خودنمایی میکند. همان حوالی، کشور کوچکی به نام نروژ وجود دارد؛ کشوری که به عنوان یک استثنا، سری میان کشورهای نفتخیز درآورده است. تاثیر صنعت نفت در اقتصاد نروژ نه تنها منفی نبود، بلکه مثبت هم بود.
یک اصطلاح جالب در مورد کشورهایی که منابع طبیعی دارند وجود دارد که از آن با نام نفرین منابع یاد میشود. این اصطلاح به این مسئله اشاره دارد که وقتی در کشوری منابع طبیعی زیاد و فراوان باشد، دولت آن کشور به درآمد حاصل از این منابع اکتفا میکند. در این کشورها معمولا رشد اقتصادی به کندی انجام میشود. البته شاید طبیعی هم به نظر برسد. خودتان را بگذارید جای دولتمردان چنین کشوری. آیا به کسی نیازمندید؟ آیا چشمتان به مالیات مردم است؟ نه. اتکای شما روی منابع طبیعیتان است. اصلا چه نیازی دارید به صنعتی شدن و رشد و فناوری؟ اما احتمالا خبر ندارید که نفرین این منابع یک روز دامنتان را میگیرد.
جنگ جهانی با اقتصاد نروژ چه کرد؟
قبل از این که آتش جنگ جهانی دوم شعلهور شود، استخراج نفت در سواحل اروپای غربی و دریای شمال از آن کارهای بیمعنی تلقی میشد که کسی رغبت نمیکرد سمتش برود. همه به گذشته نگاه میکردند و میدیدند که قبلا خیلیها تلاش کردهاند این کار را بکنند. اتفاقا موفق هم شده بودند و مخازن نفتی (هرچند کوچکی) پیدا کرده بودند. چاههای کوچکی حفر کرده بودند که ظرفیت بسیار کمی داشتند. آیا غایت آمال این کشورها استخراج روزانه ۱۰۰ بشکه نفت بود؟ چه کسی آنهمه دم و دستگاه را به کار میگیرد که تنها این مقدار ناچیز را استخراج کند؟ نه، این رقم منطقی نبود. ۱۰۰ بشکه را بگذارید مقابل ۳ هزار بشکهای که هر روز با نفت خلیج فارس پر میشد، تازه با هزینههای کمتر. همین شد که استخراج نفت دریای شمال مسئلهای بیاهمیت تلقی میشد.
نروژ در سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ درگیر جنگ جهانی دوم بود. در این سالها آلمانیها به نروژ رحم نکردند و بخشهای زیادی از این کشور را با خاک یکسان کردند و این کشور را به تسخیر درآوردند. اما بعد از جنگ مردم تلاش کردند تا اقتصاد ویران را بازسازی کنند. تولید و صادرات سرپا شد و اقتصاد کمکم چون کودکی نوپا داشت یاد میگرفت که روی پای خودش بایستد. اینها را به خاطر داشته باشید تا ببینید کمی بعد این اقتصاد بیرمق چطور جان میگیرد و به بلوغ میرسد.
یکی دریای شمال را از خواب بیدار کند!
تا قبل از دهه ۱۹۶۰، گنجینههای زیرزمینی دریای شمال را کسی کشف نکرده بود. نروژ که بیخبر از همهجا روی این گنجینهها نشسته بود، بهره چندانی از ثروت نبرده بود. قبل از جنگ جهانی دوم، ماهیگیری و کشتیرانی حرف اول اقتصاد را در این کشور میزد. دو فعالیتی که هنوز هم که هنوز است بخشهای اقتصاد فعال نروژ به آن وابسته است. مردم نروژ این کار را نسل به نسل یاد گرفته بودند و با چنان مهارتی انجام میدادند که کسی نمیتوانست روی دستشان بلند شود.
در آن سالها مهمترین رویدادهای نروژ در فصول ماهیگیری رقم میخورد. کشورهای همسایه نروژ در پی صنعتی شدن به منابع شیلات این کشور ضربه زده بودند. اما همیشه وقتی کسی فکرش را نمیکند یک اتفاق غیرمنتظره میافتد. ورق بخت نروژ طوری برگشت که زندگی مردم این کشور را زیر و رو کرد.
هنوز در دوران قبل از کشف نفت به سر میبریم. استانداردهای زندگی در این کشور از سوئد و دانمارک خیلی پایینتر بود. اما الان وضعیت کاملا برعکس است. آیا همه این مسائل به خاطر کشف نفت است؟ یعنی تاثیر صنعت نفت در اقتصاد نروژ اینقدر بالا بوده؟ راستش کشف نفت مسئله مهمی بوده و هنوز هم هست، اما آنچه مهمتر است، چگونگی استفاده از منابع نفتی و درآمدهای حاصل از آن است.
بریتانیا به دنبال تاج پادشاهی
آن طرف دریای شمال اما خبرهای دیگری بود. بریتانیا داشت برای گسترش امپراتوریاش دست به هر کاری میزد. بخش نظامیاش را گسترش میداد تا قدرتمندتر شود. اما اشتهای انگلستان برای استخراج نفت به خاطر این بود که ناوگان دریایی این کشور واقعا عظیم بود. اما چه فایده؟ منابع و البته منافع نفتی بریتانیا ناچیز بود. همین مسئله اولین جنگ نفتی در خاورمیانه را شکل داد. جنگی که بر سر چاههای نفت باکو شروع شد و بعدها به چاههای نفت ایران و عراق هم سرایت کرد.
صنعت نفت ما که ملی شد، بریتانیا پایش را کرد توی یک کفش که نفت ایران را تحریم کند. این کار را هم کرد. با سازمان سیا دستبهیکی کرد. همین کار باعث شد از تلاشهای محمد مصدق و ملی شدن صنعت نفت، چیزی جز یک واقعه تاریخی به جای نماند. بریتانیا داشت از کارهایش نتیجه میگرفت. شرکت بریتیش پترولیوم و شرکت شِل، استخوان ترکاندند و روز به روز بزرگ و بزرگتر شدند. اما بریتانیا به دنبال سلطنت بود.
از گاز تا نفت
نیمه اول قرن بیستم بود و هنوز کسی به ذهنش هم خطور نمیکرد که دریای شمال پر از نفت باشد. جغرافیای این منطقه شرایط سختی داشت. بادها چنان سریع و سرد میوزیدند که خون در رگهای آدم یخ میزد، چه برسد به مایع سیاه داخل چاههای نفت! پس کسی این ریسک را به جان نمیخرید که برود و ببیند پشت آن آب و هوای سخت و خشن چه ثروتی نهفته است. منابع نفتی سالها همانجا مانده بودند بدون آن که دست هیچ بشری به آن رسیده باشد.
در سال ۱۹۵۸ شرایط برای دولت نروژ فراهم شد که برود و در این دریا دنبال نفت بگردد. اما این کار را نکرد. سرانجام انگار منابع نفتی خودشان از آن همه مهجور ماندن خسته شده بودند که نشانهای روی زمین فرستادند! چون یک کشف اتفاقی در یک سال بعد، نگاهها را به سمت دریای شمال برگرداند.
این میدان گازی بزرگترین میدان اروپا بود. اسمش هم الان میدان گازی خرونینگن است. خرونینگن اسم آن استان شمالی در کشور هلند است که این میدان گازی را در آغوش گرفته بود. زمینشناسان میدانستند که این منطقه و دریای شمال با هم شباهت دارند. پس اگر گاز طبیعی در اینجا وجود داشته باشد، احتمال وجود نفت هم در دریای شمال زیاد است.
بوی نفت برنت دریای شمال به مشام میرسد
سال ۱۹۶۲ شرکتهای نفتی شال و کلاه کردند و به سمت دریای شمال روانه شدند. اما نروژ تا سه سال بعد هم به هیچ شرکتی اجازه نداد که پایش را در مناطق دریایی تحت مالکیتش بگذارد. البته آن موقعها اگر حتی شرکتی در این مناطق نفت هم پیدا میکرد، استخراج آن چنان سخت و کند بود که احتمال داشت عطایش را به لقایش ببخشد.
آنموقع تکنولوژی آنقدر پیشرفت نکرده بود که به آنها بگوید که میتوانند سکوهای نفتی بسازند که از پس بادهایی با سرعت بالا و امواج بلند دریای شمال بر بیاید. پس جای تعجب نداشت که کشف و استخراج نفت در این ناحیه طول کشید و تلفات جانی هم رقم زد. این قضیه تا سال ۱۹۶۹ ادامه داشت.
اولین کشف مهم نروژیها در آن روزها، حالا با نام میدان نفتی اکوفیسک شناخته میشود. در این میان باز هم سر و کله بریتانیا پیدا شد. یک سال بعد از آن بود که بریتانیا بزرگترین میدان نفتی دریای شمال را به نام میدان نفتی فورتیس کشف کرد. کشف این دو میدان نفتی یک پیروزی بزرگ بود چرا که نفت سبک و شیرین برنت از آن استخراج میشد.
بریتانیا و نروژ برنامههای متفاوتی برای استفاده از نفتشان داشتند. همین مسئله بود که تفاوتهای چشمگیری را میان این دو کشور رقم زد. الان نروژ یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیاست. اما آیا بریتانیا هم از بلیط بختآزمایی خود به این خوبی استفاده کرد؟
انگلستان با پول نفت چه کرد؟
مارگارت تاچر -بانوی آهنین- در سال ۱۹۷۹ قدرت بریتانیا را در مشت خود نگه داشت. اما نه پسانداز کرد و نه سرمایهگذاری. او با این درآمدها به دنبال ایجاد تغییرات شگرف در اقتصاد بریتانیا بود. تاچر در گام نخست شروع به خصوصیسازی شرکتهای بریتانیایی کرد. پس از آن مالیاتها را کم کرد تا بلکه مشکلات دست از سر بریتانیا بردارند. درست است که این کارها از تاچر یک شخصیت موفق ساخت و رشدی عظیم در بریتانیا اتفاق افتاد؛ اما تا زمانی که این شرایط موقتی باشند، نمیتوان اسم موفقیت را روی چنین سیاستهایی گذاشت.
اما مشکل بریتانیا کجا بود؟ قیمت نفت که پایین میآمد، درآمدهای نفتی کم میشد. در جنگ بین درآمدهای نفتی و تغییرسیاستهای اقتصادی، تاچر همیشه بازنده بود. خب حالا بریتانیا چه ارتباطی با نروژ و اقتصادش دارد؟ همین چند خط توضیح کوتاه در مورد شرایط انگلستان نشان میدهد که اقتصاد نروژ و اقتصاد بریتانیا انگار با هم قهر بودند. بریتانیا کاملا متضاد با نروژ رفتار میکرد. بریتانیا با این پول مالیات را کم کرد اما نروژ دست به سرمایهگذاری زد. این همان تاثیر صنعت نفت در اقتصاد نروژ بود که بریتانیان نتوانست از آن به خوبی بهره ببرد.
اقتصاد نروژ با پول نفت برنت زنده میشود
نروژیها انگار مردمان صبوری هستند که برای بهرهمندی از این منبع خدادادی، تامل کردند و اقدامات شتابزده انجام ندادند. از سال ۱۹۷۲ به این طرف حزب کارگر قدرت را در این کشور به دست گرفته بود. این حزب دنبال رفاه اجتماعی بود و مالیاتهای زیادی را پایهگذاری کرده بود. نروژ اصلا عجله نداشت که از درآمد نفتی استفاده کند تا اقتصاد خود را به سرعت شکوفا کند.
رابطه دولت با بخش خصوصی هم تعریف چندانی نداشت. دولت نروژ به شرکتهای خصوصی که مایل به استخراج و تولید نفت بودند، اجازه میداد از هر چاه نفت تنها مالکیت نیمی از آن را در اختیار داشته باشند. دولت میخواست از هر چاه ۵۰ درصد سهم برای خودش بردارد.
در ابتدا شرکتهای خارجی که فرصت را مناسب میدیدند به نروژ میآمدند تا آنها هم سهمی از اکتشافات نفتی داشته باشند. اما بعدا شرکت نروژی نورسک هیدرو (Norsk Hydro) وارد میدان شد. بعد از آن نوبت شرکت خصوصی ساگا پترولیوم (Saga Petroleum) بود. اما دولت در سال ۱۹۷۲ یک شرکت نفتی با مالکیت خودش تاسیس کرد. نام این شرکت استات اویل بود. هدف این شرکت آن بود که با شرکتهای خصوصی به صورت جدی و تنگاتنگ در استخراج نفت رقابت کند. بعدها نام این شرکت به ایکوینور (Equinor) تغییر پیدا کرد.
درآمدهای نفتی برای نفت!
اول از همه دولت با خودش دودوتا چهارتا کرد و یارانه نفتی را میان مردم تقسیم کرد. سال ۱۹۷۶ دولت نروژ فهمید که دارد راه را اشتباه میرود. برای همین کاری کرد که تاحالا کشورهای نفتی دیگر مثل عراق یا سایر کشورهای خاورمیانه آن را انجام نداده بودند.
حالا دیگر درآمدهای نفتی آنقدر بزرگ شده بودند که راهشان را از والدینشان جدا کنند. این پولها باید در کشورهای دیگر سرمایهگذاری میشدند. این دقیقا سناریویی بود که دولت نروژ برای اقتصاد این کشور نوشته بود. سناریویی که حق دارد اسکار اقتصاد را از آن خود کند.
نتیجه این شد که کانال جدیدی باز شد که درآمدهای نفتی به آن سمت روانه شدند، نه به سمت اقتصاد. این کانال جدید صندوقی بود که الان ارزشش خیلی بالا رفته است. آنچه این صندوق به عنوان هدف دنبال کرده و میکند این است که اقتصاد نروژ به نفت وابسته نباشد. بالاخره روز مبادا میرسد. روزی میآید که شاید نفت تمام شود یا قیمتش کم شود. همین مسئله اهمیت و ارزش این صندوق را پررنگتر جلوه میکند.
صندوق بازنشستگی نروژ؛ جواهری در قصر
دولت نروژ شروع کرد به پسانداز این درآمدها. اما همه درآمدش را پسانداز نکرد. بخشی از آن را به کار انداخت و سرمایهگذاری کرد. در سال ۱۹۹۰ صندوق بازنشستگی دولت یا همان صندوق نفت تاسیس شد. از همان موقع تا الان ارزش این صندوق با سرعت خوبی رو به رشد بوده است. دولت نروژ این صندوق را تاسیس کرد و درآمدهای مازاد نفتی را روانه آن کرد. اما صندوق را کنار گذاشت برای نسل آینده. حتی خودش هم به دارایی این صندوق دست نزد.
حالا در کنار این مسئله به جمعیت کم نروژ هم توجه کنید. تنها ۵ میلیون و ۳۷۵ هزار نفر از تقسیم ارزش این صندوق بهرهمند میشوند. با یک حساب سرانگشتی هم میتوان فهمید که دولت چه مبلغی را برای هر فرد سرمایهگذاری کرده است. دویست هزار دلار به ازای هر نفر که این رقم همچنان در حال رشد است. این اتفاق حاصل هنر دولت نروژ است که توانسته است این منابع درآمد را به خوبی کنترل و مدیریت کند. کاری که تاریخ هم ثابت کرده است که از دست هر کسی برنمیآید.
ده فرمان اقتصاد نفتی نروژ
در ژوئن سال ۱۹۷۲ فرامین دهگانه در خصوص تولید و کشف نفت در پارلمان نروژ تصویب شد. بیایید نگاهی به این ده فرمان بیندازیم:
- عملیات فلات قاره نروژ باید با نظارت و کنترل ملی کامل انجام شود.
- اکتشافات نفتی باید تا جایی نروژ را از تامین نفت خام بینیاز کند که به کشورهای دیگر نیازی نباشد.
- توسعه صنایع جدید بر مبنای نفت مسئله مهمی است که باید به آن توجه شود.
- توسعه صنعت نفت نروژ باید همراه با حفظ و توجه به منابع طبیعی و زیستمحیطی انجام شود.
- گازهایی که همراه نفت استخراج میشوند فقط در آزمایشهای دورهای کوتاهمدت حق سوزانده شدن دارند.
- نفت فلات قاره حق نروژ است و باید به این کشور منتقل شود. مگر اینکه بنا به شرایط اجتماعی و سیاسی پیشنهاد دیگری مطرح شود.
- مدیریت نفت به میزان زیادی بر عهده دولت نروژ است. دولت باید در تامین سازگاری میان منافع نروژ و سیاستهای نفتی تلاش کند.
- تاسیس یک شرکت نفتی دولتی موجب حفاظت منافع تجاری دولت میشود.
- شرایط اجتماعی و سیاسی باید در الگوی فعالیت اکتشاف نفت در مدار ۶۲ درجه شمالی مورد توجه قرار گیرد.
- اکتشافات جدید این قابلیت را دارند که موجب تغییر سیاستهای خارجی نروژ شوند.
اقتصاد نروژ چطور از شر بیماری هلندی جان سالم به در برد؟
اقتصاد نروژ یکشبه به موفقیت نرسید. بیماری هلندی گریبان نروژ را هم گرفت. حالا این بیماری هلندی چیست که خیلی از کشورها را به خود گرفتار کرده است و باز هم میتازد؟ کاری به این نداریم که این اصطلاح به یک واقعه تاریخی مربوط است. تنها به مفهوم آن اشاره میکنیم. بیماری هلندی به وضعیتی اطلاق میشود که در آن بهرهبرداری از منابع طبیعی، رکود بخش صنعت را رقم میزند.
معمولا کشورها در پی اکتشاف منابع طبیعی به این بیماری مبتلا میشوند. به طور کلی با اکتشاف منابع طبیعی در یک کشور، شاهد افزایش ارزش پول خواهیم بود. در نتیجه کشورهای دیگر برای انجام صادرات از آن کشور باید مبلغ بیشتری بپردازند. در سمت دیگر واردات به این کشور کمهزینهتر خواهد بود. این شرایط به بیماری هلندی مشهور است.
وابستگی به نفت ویروسی است که این بیماری را با خود به همراه دارد. در همان روزهایی که پای نفت به نروژ باز شد، همه گمان میکردند طلای سیاه روزگارشان را تیره میکند. پول نفت راه خودش را پیدا کرد و وارد بودجه دولت شد. نتیجه چه بود؟ هزینهها بالا رفت. اما کمی طول کشید تا در سال ۱۹۷۲ معلوم شد که اقتصاد نروژ مشکلاتی دارد. دستوپنجه نرم کردن با بیماری هلندی کار هر کشوری نبود.
نروژ اما میخواست بلند شود و خودش را درمان کند. کشور در شرایطی به سر میبرد که دستمزدها بالا رفته بود. کارخانهها توان نداشتند با صنعت نفت و تاثیر آن در اقتصاد نروژ مقابله کنند و کارگرانشان را از دست میدادند. از سرمایهگذاران خارجی هم نمیتوان حرفی به میان نیاورد؛ یعنی افرادی که برای پول در آوردن، نروژ و صنعت نفتش را انتخاب کرده بودند. ارزش پول نروژ آنقدر بالا رفته بود که دست بعضیها دیگر به آن نمیرسید. در این شرایط مصرفکنندگان کالاهای صادراتی چگونه میتوانستند این کالاها را خریداری کنند؟
در نتیجه نروژ تصمیم گرفت با پول نفت، دست به سرمایهگذاریهای کلان داخلی و بینالمللی بزند و زیرساختهای تولیدی و صنایع صادراتی خود را تقویت کند. اقتصاد نروژ آنقدر در این کار پیشرفت کرد که یک کشور را با جمعیت پنج میلیون نفر به بزرگترین سهامدار در قاره اروپا تبدیل کرد.
همه برای نفت، نفت برای همه
شومی نفتِ روسیاه مسئلهای است که خیلیها آن را باور داشته و دارند. اما حالا که داستان اقتصاد نروژ را خواندیم میتوانیم بفهمیم که این مسئله نادرست است. منابع طبیعی اگر با فکر درست اداره شوند، هرگز رکود اقتصادی را رقم نمیزنند.
رمز موفقیت نروژ این بود که نفت را متعلق به تمام مردم میدانست. حتی انسانهایی که هنوز به دنیا نیامده بودند. نروژیها به موقع فهمیدند که نمیتوان بر منابع تجدیدناپذیر (و حتی تجدیدپذیر) همیشه اعتماد داشت. آنها دریافته بودند که نوسان قیمت نفت مسئلهای است که میتواند اقتصاد آنها را زمین بزند. پس از نگاه تبعیضآمیز میان نفت و سایر منابع دست کشیدند. نگاهشان معطوف شد به سمت دریایی که لطفش خیلی بیشتر از آن بود که فقط نفت را به نروژیها هدیه کند. اقتصاد نروژ با آن ماهیهای زیبا و سرحال توی آب حالا حالاها کار داشت.
از نفتِ سیاه تا سالمونِ رنگی!
همیشه در بازار بورس یک ضربالمثل تکراری و کلیشهای را میشنویم. میگویند تمام تخممرغهای خود را در یک سبد نگذارید. از بس این جمله را شنیدهایم نسبت به آن حساس شدهایم. اما به هر حال قضیه اقتصاد نروژ هم همین است. نروژ تمام اقتصادش را بر مبنای یک محصول پایهگذاری نکرد. حالا فرقی ندارد که این محصول نفت باشد یا هر چیز دیگر.
نروژیها دم و دستگاه استخراج نفتشان را همچنان نگه داشتند تا کار کند و نفت را از دل زمین بیرون بکشد. تورهای ماهیگیریشان را هم پهن کردند و ماهیهای سالمون را تازهتازه از آب گرفتند. اصلا همین مسئله است که قضیه اقتصاد نروژ را جذابتر میکند. حالا وقتش رسیده بدانید که نروژ دومین صادرکننده محصولات دریایی در سراسر جهان است. همان کشوری که در صادرات نفتی هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد، شاید روزی صدرنشین صادرات غیرنفتی هم بشود.
به جز این، نروژ کشتیسازی را نیز در فهرست صنایعی قرار داده است که به اقتصاد این کشور جان تازهای میبخشند. نروژ بلد بود چطور از تخممرغهایش مراقبت کند.
اقتصاد نروژ راه را به ایران نشان میدهد
استخراج نفت در ایران هم آسانتر و هم ارزانتر از نروژ است. منابع نفتی ایران هم بیشتر از نروژ است. اما درآمدی که از این راه نصیب مهندسان و فعالان ایرانی در بخش نفت میشود، قابل مقایسه با نروژ نیست. اگر ایران هم از نروژ الگو بگیرد و به سرمایه گذاری بلندمدت نگاه ویژهای داشته باشد، اقتصادمان تکان خواهد خورد.
در ایران توسعه صنعت نفت در گروی رشد نیروی کار متخصص است. این مسئله میتواند آینده خوبی را در اقتصاد ما رقم بزند. مهمترین کار این است که بستر به صورتی آماده شود که متخصصان صنعت نفت به خاطر کسب درآمدهای بیشتر به سمت کشورهای رقیب نروند. شاید اگر ما هم مثل نروژیها سیاستگذاریهای کلانی داشته باشیم، نتایج درخشانی کسب کنیم.
نروژ ثروتمند است؟ بله. این کشور پنجمین صادرکننده نفت در دنیا است و سالانه حدود ۴۰ میلیارد دلار درآمد نفتی دارد. اما درآمد غیرنفتی نروژ مسئلهای است که شاید برای ما ایرانیها مسئله جالبتری باشد. چه میشود که یک کشور مثل نروژ میتواند درآمد نفتی را چنان توزیع کند که عدالتش زبانزد همه شود؟ آن هم در شرایطی که کشورهای دیگر این درآمد را چنان نادرست مصرف میکنند که آخر سر هیچکس نمیفهمد که اینهمه ثروت چطور به باد رفت.
اقتصاد نروژ؛ عامل شادی مردمان این کشور
بیشتر کشورهایی که نفت و منابع طبیعی دارند، از رشد اقتصادی بهرهای نبردهاند. آنها با سیاستهای اقتصادی نادرست از توسعه دور ماندهاند. مگر چند کشور را میتوان مثال زد که مثل نروژ در برابر بیماری هلندی قد علم کرده باشد؟
نروژ به لحاظ تولید ناخالص داخلی (GDP) پس از لوکزامبورگ با خیال راحت در رده دوم جا خوش کرده است. اسم نروژ در شاخص توسعه انسانی هم همیشه در آن ردیفهای بالا به چشم میخورد. اما این مقامها و رتبهها اتفاقی نیست. اینها همه در پی سیاستهای کارآمد و صحیحی است که پس از اکتشاف نفت و در طی سالها به دست آمده است.
همین مسائل از نروژ کشوری ساخته است که شهروندانش به آن اعتماد میکنند. وقتی دولت توانسته اینطور از ثروتها و درآمدهای نفتی استفاده کند و اقتصاد نروژ را سالم و سرپا نگه دارد مردم نیز برای آن احترام ویژهای قائل هستند. حالا خیال نروژیها راحت است که نسلهای بعدیشان هم نفس راحتی خواهند کشید.
مجموعه عوامل ذکر شده باعث شده است که نروژ همیشه در رتبهبندیهای مختلف رفاه و رضایت اجتماعی در بین برترینها و گاهی برترین باشد.
جمعبندی
معمولا کشورهای نفتی نفرینشده هستند. آنها نمیتوانند از منابع نفتی و درآمد آن به درستی بهره ببرند اما اقتصاد کشوری مثل نروژ با این که از موهبت نفت بهره میبرد، درست در مقابل کشورهای نفرینشده قرار میگیرد. دلیل رونق کشور نفتی نروژ آن است که اقتصاد آن یک اقتصاد ترکیبی است. نروژ میدانست که اگر بخواهد تنها به درآمدهای نفتی اتکا کند، دیر یا زود سرنوشتش مثل سایر کشورهای نفتخیز میشود. به همین دلیل اقتصادش را در چند بعد گسترش داد. صنعت کشتیسازی و صادرات ماهی سالمون ریشههای این اقتصاد را محکمتر کرد. هنر دولت نروژ این بود که درآمدهای نفتی را مستقیما وارد اقتصاد این کشور نکرد؛ چون از رکود و وابستگی بیش از حد به نفت میترسید. آنها صندوقی تاسیس کردند و عایدیهای حاصل از فروش نفت را در این صندوق پسانداز کردند. این صندوق اکنون پشتوانه مهمی برای مردم این کشور به شمار میرود.