بهترین استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی و تکنیکی در بورس کداماند؟
اگر یکی از آن سرمایهگذاران جدیدی هستید که به دنبال ورود به بازار سهام و محکم کردن جای پای خود هستید، نیازمند یادگیری و درک استراتژی های مختلف سرمایه گذاری بنیادی و تکنیکی هستید. همچنین باید این استراتژیها را با شخصیت خودتان تطبیق دهید. مثلا ممکن است شما سرمایهگذار ارزشی باشید و از این سبک سرمایهگذاری طرفداری کنید. اما این روش سرمایهگذاری تنها موردتوجه و مطلوب برخی از سرمایهگذاران است. اگر به تازگی به سرمایهگذاری در بازار سهام روی آوردهاید، به توضیحات مربوط انواع استراتژی معاملاتی که در ادامهی این مقاله از توان تحلیل میآید توجه کنید. ببینید کدامیک از آنها بیشتر شما را جذب میکند؛ تحلیل تکنیکال یا بنیادی؟
فهرست مطالب این مقاله با دسترسی سریع
آشنایی با دو چارچوب و استراتژی معاملاتی پایه
دنیای سرمایهگذاری را میتوان به طور کلی به دو گروه جداگانه تقسیم کرد. اعضای گروه نخست معتقدند که ارزش سهام از قدرت کسبوکار صنعت اصلی مشتق میشود. اگر درآمد، سود و سهم بازار یک کسبوکار رشد کند، آن شرکت ارزشمندتر خواهد شد. این ارزشمندی در قیمت سهام نمود پیدا میکند. همانگونه که مشخص است، ارزش سهام از بنیاد و اساس کسبوکار ناشی میشود. پس نباید تعجب کنیم که این چارچوب سرمایهگذاری، سرمایه گذاری بر مبنای تحلیل بنیادی نامیده میشود. تمام تحلیلهایی که برای اندازهگیری و ردیابی معیارهای متنوع یک کسبوکار انجام میشوند، در قالب تحلیل بنیادی جای میگیرند. عدهای با تکیه بر استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی، سودهای خوبی به دست میآورند.
اما اعضای گروه دیگر بر این عقیدهاند که قیمت سهام به طور کلی در نتیجهی عرضه و تقاضای سهام تغییر میکند. رفتار سرمایهگذاران بیشتر بر قیمت سهام اثر میگذارد؛ این اتفاق دستکم در در کوتاهمدت و میانمدت رخ میدهد. این سرمایهگذاران با خواندن نمودارها و بررسی الگوها، از احساسات سرمایهگذاران در مورد سهام مطلع میشوند. سپس هر زمان که از طریق همین نمودارها متوجه شوند سهام مستعد رشد است، اقدام مناسب را انجام میدهند. این گروه از معاملهگران، سرمایهگذاران تکنیکی هستند. تحلیلی که بر اساس نمودارها صورت میگیرد نیز تحلیل تکنیکال نامیده میشود. مثل حالت قبلی، به کمک استراتژی های سرمایه گذاری تکنیکی نیز میتوان به سودهای خوبی رسید.
معمولا به سرمایهگذاران فنی یا تکنیکی، معاملهگر یا سفتهباز گفته میشود. چرا که این نوع از سرمایهگذاری، بر نتایج کوتاهمدت متمرکز است. در این استراتژی معاملاتی میتوان موقعیتهای ورود و خروج سریع را در مورد سهام مختلف اتخاذ کرد. در سمت مقابل سرمایهگذاران بنیادی نیز معمولا سرمایهگذار نامیده میشوند. چرا که بر نتایج بلندمدت تمرکز دارند.
استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی
سرمایهگذاران راههای بسیاری را برای توجه به اصول اولیه و بنیادی پیش رو دارند. برخی از انواع مهمترین استراتژی های سرمایهگذاری بنیادی را در ادامه بیان خواهیم کرد.
۱- سرمایهگذاری ارزشی
اکنون که در حال مطالعهی این مطلب هستید، میتوان اطمینان حاصل کرد که دربارهی این استراتژی معاملاتی سرمایهگذاری که بنجامین گراهام (Benjamin Graham) و دیوید داد (David Dodd) پیشگامان آن بودند، آگاهی دارید یا دست کم کنجکاوید تا دربارهی آن بیشتر بدانید. برخی از سرمایهگذاران خوشآوازه و نامآور همچون وارن بافت (Warren Buffett) و ست کلارمن (Seth Klarman) موفقیت خود را مدیون همین استراتژی معاملاتی، یعنی سرمایهگذاری ارزشی میدانند.
در سرمایهگذاری ارزشی، سرمایهگذار در پی یافتن شرکتهایی است که میتواند سهام آنها را در قیمتی پایینتر از ارزش ذاتیاش خریداری کند. یکی از روشهای انجام این کار این است که سهام را در حراج بخرد. در نهایت بسیار محتمل است که با انجام این کار سرمایهگذاران به این مسئله پی ببرند که سهام مذکور در قیمتی پایین در حال معامله است. در نتیجه اقدام به خرید آن خواهند کرد و در پی این امر، قیمت افزایش پیدا خواهد کرد. این افزایش قیمت موجب بازدهی سودآور برای سرمایهگذاران ارزشی میشود. سرمایهگذاران ارزشی معمولا به ارزش ملموس و قابل درک فعلی سهام شرکت توجه دارند.
سرمایهگذاران ارزشی با توجه به این که کجا سرمایهگذاری میکنند، مزهی دهانشان فرق میکند. چند مورد را در ادامه ببینید:
- سرمایهگذاری در تهسیگار: تعجب نکنید. این عبارت یک اصطلاح است که به پیدا کردن یک تهسیگار روشن روی زمین اشاره دارد. سیگاری که شما آن را برمیدارید و آخرین پک را به آن میزنید. ایدهی پشت این سرمایهگذاری این است که تقریبا هر شرکتی که در پایان سالهای فعالیتش قرار دارد، همچنان چیزی دارد که شما بتوانید به عنوان سرمایهگذار روی آن حساب باز کنید. شاید آخرین اقدام از جانب مدیریت شرکت، در دورهای کوتاه منجر به ایجاد هیجان در بین سرمایهگذاران شود. شما میتوانید از یک فرصت زودگذر برای فروش سهام خود به دیگران استفاده کنید؛ همان سرمایهگذارانی که هیجانزده شدهاند. وارن بافت در اوایل دوران سرمایهگذاری خود، روی تهسیگارهای زیادی سرمایهگذاری کرد.
- سرمایهگذاری خلافگرا: زمانی که متوجه شوید اکثر سرمایهگذاران عملکرد ضعیفی در بازار دارند، منطقی است که بخواهید اقدامی در خلاف جهت الگوهای سرمایهگذاری عمومی انجام دهید. البته سرمایهگذاران خلافگرا در مقایسه با سرمایهگذارانی که کورکورانه با سرمایهگذاری تقلیدی مخالفت میکنند، با هوش بیشتری سرشان به کار خودشان گرم است.
- سرمایهگذاری در موقعیتهای خاص: از دیگر استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی میتوان به این شیوه اشاره کرد. سرمایهگذاران افراد تنبلی هستند؛ میتوان این عنوان را به بیشتر آنها تعمیم داد. برخی مواقع کمی پیچیدگی در موقعیت تجاری یک کسبوکار، موجب فاصله گرفتن سرمایهگذاران از شرکت میشود. این پیچیدگی میتواند چیزهایی مثل دادخواست، انشعاب یا تملیک باشد. گذشته از این موارد، چرا باید برای درک چنین مسائلی زمان گذاشت؟ آن هم وقتی که میتوان رفتار قبیلهای به خرج داد و کورکورانه چیزی را خرید که بقیه میخرند. درست در چنین موقعیتهای پیچیدهای است که فرصتهایی نهفته است. این حرف بسیاری از سرمایهگذاران میلیاردر است که در این موقعیتهای سرمایهگذاری کردهاند.
- سرمایهگذاری در اوراق بدهی (اوراق مضطرب): این نوع از سرمایهگذاری، موقعیتی خاص است که به سطوح بالاتری میرسد. سرمایهگذاری در چنین اوراقی با تلاش برای کسب درآمد در خلال ورشکستگی یا انحلال انجام میشود. فهم و درک ریاضیات و حقوق قانونی و سابقهی اسناد مختلف و ابزار بدهی از جملهی موارد مرتبط با این شیوهی سرمایهگذاری است. بخش عمدهی این فرایند به گفتگوهای میان افراد مربوط است. گفتگوهایی که ممکن است در دادگاه یا پشت میزهای مذاکرهای صورت گیرد که دیگر وامدهندگان نیز در آنجا حضور دارند. باید مذاکره انجام شود تا در نهایت توافقها حاصل شود. این استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی به نوعی جالب هستند و میتوانند بسیار درآمدزا باشد. اما نباید فراموش کرد که این شیوه، نیازمند تحمل بالایی در پذیرش وقایع ناگوار است.
بیشتر بخوانید
ارزش کمی در برابر ارزش کیفی
سرمایهگذاران ارزشی کلاسیک که به بنیاد سهام و کسبوکارهای مختلف نگاه میکنند، هر یک نسبت به معیارهای کمّی که نشاندهندهی ارزش سهام هستند، نگاه متفاوتی دارند. یعنی میزان اعتماد آنها به این معیارها با هم تفاوت دارد. سرمایهگذاران ارزش کمی به میزان قابل توجهی بر نسبتهای مالی و سایر معیارهای کمی تکیه میکنند. رویکردهای کیفی به میزان فراوانی به استراتژی کسبوکار، پیشینهی مدیریت و سایر شاخصهای ملایمتر و معتدلتر ارزشی توجه دارند. میتوان چنین گفت که چیزی به نام سرمایهگذاری ارزشی با رویکرد کاملا کیفی وجود ندارد. برخی از سطوح تحلیل کمی ضروری است؛ اما درجه و میزان کمی بودن است که تفاوت دارد.
۲- سرمایهگذاری رشدی
یک سرمایهگذار رشدی بیشترین لذت (و گاهی سود) خود را با پیدا کردن شرکتهایی به دست میآورد که انتظار میرود در آینده رشد سریعی داشته باشند. آیا تاکنون شنیدهاید که کسی جملاتی اینچنین را بر زبان بیاورد: «سهام شرکت اوبر را بخر. این شرکت، فیسبوکِ دوم خواهد بود.» در چنین مواقعی با سرمایهگذاری رشدی سروکار داریم. یکی دیگر از استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی که طرفداران بسیاری هم دارد.
سرمایهگذاران عادی که به دنبال روندهای چشمگیر هستند، دید بدی به سرمایهگذاری ارزشی دارند. سرمایهگذاران ارزشی مصمم و جدی به رشد شرکت و کسبوکار در آینده به عنوان منبعی برای افزایش سودآور قیمت سهام نگاه میکنند. هرچند انتظارات این سرمایهگذاران از رشد شرکت در آینده ریشه در تحلیلهای محکم و مستدل و همچنین پشتکار و تلاش دارد. فیلیپ فیشر یک سرمایهگذار ارزشی بود و تاثیرات مهمی روی وارن بافت گذاشت. میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر، کتاب سهام معمولی و سودهای غیرمعمولی (Common Stocks and Uncommon Profits) را بخوانید.
بیشتر بخوانید
یکی از نقدهایی که به سرمایهگذاری ارزشی میشود این است که در این استراتژی معاملاتی، تمرکز بر آینده بیشتر از زمان حال است. بنابراین بسیار رایج است که سرمایهگذاران به دنبال شرکتهایی میروند که سود یا درآمد فعلی اندکی دارند و در آینده قرار است رشد کنند. اگر سرمایهگذاران به حرص و طمع خود بیش از اندازه پر و بال دهند، برخی مواقع ممکن است این حدس و گمانها بیاعتبار و فاقد ارزش شوند. بسیار تلاش شده است تا جنبههای بیشتر «ارزشی» سرمایهگذاری ارزشی حکمفرمایی کنند.
به عنوان مثال
- سرمایهگذاری GARP: رشد سهام تا قیمتی منطقی است. یعنی سرمایهگذار بدون آن که پول بیشتری بپردازد، ارزش بالایی را خریداری میکند. این فلسفه ممکن است به شما بگوید سهامی را به خاطر روبهرشد و سودآور بودن شرکت بخرید. اما در عین حال شما را از خریدن سهام شرکتی که میلیونها دلار ضرر کرده است باز میدارد. یکی از اصول اساسی و مهم GARP استفاده از نسبت PEG برای پیدا کردن سهامی است که به دلیل نرخ رشدشان، به شکل معقولی ارزشگذاری شدهاند.
- CANSLIM(c) یا کانسلیم: کانسلیم یکی از انواع استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی است که ویلیام اونیل، بنیانگذار و سرمایهگذار نشریهی Business Daily آن را تدوین کرده است. او این استراتژی را برای یافتن سهام رشدی بر مبنای مولفههای تحلیل تکنیکال و بنیادی بنا کرده است.
۳- سرمایهگذاری درآمد
به لحاظ فنی این سرمایهگذاری شامل اوراق قرضه است. اما در این جا به دنبال سرمایهگذاری در سود سهام یا سایر منابع بازدهی همچون MLPها و صندوقهای سرمایهگذاری املاک و مستغلات (REITs) هستیم. سرمایهگذاران درآمدی به معیارهای بنیادی سهام علاقهمند هستند؛ نه (لزوما) معیارهای شرکت. البته تا جایی که این مسئله مربوط به حفظ یا رشد سود سهام باشد. مثلا بازده نقدی سود سهام، نرخ تقسیم سود سهام و رشد سود سهام معیارهایی مهم برای این دسته از سرمایهگذاران به شمار میروند. همچنین بسیار مهم است که از سابقهی پرداخت سود سهام شرکت مطلع باشیم. باید بدانیم پرداخت سود روندی پایدار دارد و حتی سود سهام نیز از رشدی منظم برخوردار است.
جستجو برای یافتن شرکتی که از کسی دیگر قرض میکند تا بدهیهای دیگرش را بپردازد هیچ سودی ندارد! در واقع این شرکت اوراق بدهی را به منظور پرداخت سود سهام صادر میکند. همچنین سود سهام در ایالات متحده چندان کارایی مالیاتی ندارند. اما به هر طریق در بسیاری از موارد نشانگر قدرت مالی است. بنابراین چیز خوبی به نظر میرسد.
۴- خریدن و نگه داشتن
همهی ما روایتهایی شنیدهایم از این که مردم سهام شرکتی را ۵۰ سال پیش خریده و آن را فراموش کردهاند. اما این سهام که گوشهی پرتفوی آنها تا کنون خاک خورده است، اکنون به گنجینهای عظیم تبدیل شده است.
چنین روایتهایی ترکیبی از فلسفهی سرمایهگذاری «بخر و نگه دار» و خیالپردازی هستند. این فلسفه به شما میگوید سهام شرکتهای معتبر را بخرید و آن را برای چند دهه نگه دارید. در حالی که این شیوهای عالی برای مشارکت در ثروت و دارایی شرکت موردنظر به شمار میرود و شاید در این مسیر سود سهام خوبی را نیز نصیب سرمایهگذار کند، همچنین قادر است که رشد دارایی او را نیز به شکل فرعی بهینهسازی کند.
اما گذشته از اینها، شما شرط میبندید شرکتی که سهام آن را خریداری کردهاید نه تنها در آیندهای نزدیک عملکرد خوبی خواهد داشت، بلکه در تمام رقابتهای فعلی و آینده نیز بدون آن که زمین بخورد پیروز میدان خواهد بود. با انجام این کار، همچنین دارایی خود را در سایر فرصتهای سرمایه گذاری که به احتمال فراوان در آینده قرار است سودآور باشند، سرمایه گذاری نخواهید کرد. یعنی متعهد میشوید که در طول مدت سرمایه گذاری ارزشها را نادیده بگیرید. بسیاری از سرمایهگذاران طرفدار چنین رویکردی نیستند. آنها از سایر استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی یا تکنیکی استفاده میکنند.
بیشتر بخوانید
۵- سرمایهگذاری کیفی
سرمایهگذاری کیفی بیشتر به سرمایهگذاری ارزشی شبیه است که در آن جانب احتیاط بسیار رعایت شده است. اگر شما سرمایهگذار کیفی هستید به دنبال سهام شرکتهایی با کیفیت بالا هستید که قیمتی مناسب یا ارزان دارند. مهمترین کار هم این است که تعریف خود را از شرکتهای باکیفیت داشته باشید. دنیا امروزه وارن بافت را به عنوان یک سرمایهگذار کیفی میشناسد. معیارهای رایجی که در ایجاد ویژگیهای کیفی موثر هستند عبارتاند از: اعتبار مدیریتی، ثبات در ترازنامه (بدون فراز و نشیبهای بیدلیل و غیرمنطقی) و جهتگیری بلند مدت استراتژی تجاری.
تکنیکهایی برای تدوین استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی
حال که استراتژی های سرمایهگذاری بنیادی را از نظر گذراندیم، میتوانیم چند تکنیک را نیز در این خصوص مرور کنیم. سرمایه گذاری بنیادی موقعیتی فراهم میکند که میتوانیم در بلندمدت (معمولا چندین سال) برنامهریزی و سرمایه گذاری کنیم. در طی گذشت زمان سوالات فراوانی برای ما پیش میآید. آیا باید تمام سرمایهی خود را یکباره سرمایهگذاری کنیم؟ یا باید این کار را به مرور در طی زمان انجام دهیم؟ بهترین راه حل برای گسترش سرمایهگذاری در طی زمان کدام است؟ با افزایش سن، تخصیص سرمایه و میزان ریسکپذیری چه تغییراتی خواهند کرد؟ برخی از مفاهیم را در ادامه به اختصار توضیح میدهیم. اما این مشاور مالی شماست که از وضعیت و موقعیت شما آگاهی دارد و میتواند به شما کمک کند تا این شیوهها را متناسب با شخصیت و موقعیت خودتان تنظیم کنید.
سرمایهگذاری یکباره
اگر نقدینگی زیادی دارید که میخواهید آن را سرمایهگذاری کنید، یکی از راهها برای انجام این کار این است که وجه نقد خود را به حساب کارگزاری خود منتقل کنید. سپس به کارگزار اطلاع دهید که سهام مورد نظر شما را در زمانی که به لحاظ منطقی مقدور و ممکن است خریداری کند. با این کار در واقع بهترین قیمت بازار را در شرایط موجود میپذیرید.
استراتژی میانگینگیری هزینه به دلار
متوسط هزینه به دلار یا DCA به این معناست که همان حجم زیاد از نقدینگی را در نظر بگیرید و آن را در طی زمان به آرامی سرمایهگذاری کنید. مثلا میتوانید تمام سرمایهی خود را به شش بخش مساوی تقسیم کنید. سپس هر شش ماه یک بار یکی از آن شش قسمت دارایی خود را سرمایهگذاری کنید. به این طریق اگر قیمت سهامی که خریدهاید افت کند، میتوانید سهام بیشتری بخرید. اگر هم قیمت بالا رفته باشد، میتوانید تعداد سهام کمتری را خریداری کنید. DCA مزیتی قابل ملاحظه نسبت به شاخص بازار در بلندمدت ارائه نمیکند. اگر برای مدتی طولانی در یک صندوق شاخص میانگینگیری به دلار را انجام دهید، فقط بازده صندوق را دریافت خواهید کرد. به هر طریق این روش، یکی از استراتژی های سرمایهگذاری بنیادی محسوب میشود که برخی مطابق آن عمل میکنند.
استراتژی میانگینگیری هزینه به ارزش
این استراتژی معاملاتی نیز مانند DCA است اما کمی پیچیدگی دارد. شما میانگینگیری به دلار را انجام میدهید اما نه در اندازههای مساوی. بلکه سهام جدید به میزان رشد سرمایهگذاری کاهش مییابد. مثلا اگر یک سرمایهگذاری ۱۰۰۰ دلاری انجام داده باشید که ۲۰ دلار افزایش پیدا کرده باشد، و تصمیم بگیرید که میزان سرمایهگذاری خود را هر ماه ۱۰۰ دلار افزایش دهید تنها لازم است ۸۰ دلار اضافه کنید. در سمت دیگر اگر سرمایهگذاری ۱۰۰ دلاریتان با کاهش ۲۰ دلاری مواجه شود، شما به جای ۱۰۰ دلار در هر ماه باید ۱۲۰ دلار اضافه کنید. این ۲۰ دلار، جبران همان کاهشی است که اتفاق افتاده است.
این شیوهی میانگینگیری تهاجمیتر از شیوهی قبلی است. عملکرد این روش نیز در بلندمدت میتواند بهتر از DCA باشد اما نه چندان زیاد. اما این محدودیت را نیز باید در نظر بگیرید که اگر ضررها بیشتر از ظرفیت و توان مالی شما باشند و نتوانید پول بیشتری برای کمبودها بپردازید، دیگر مدیریت این استراتژی معاملاتی از کنترل شما خارج خواهد شد.
تخصیص دارایی بر پایهی سن
یکی دیگر از تکنیکهای موجود در استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی با توجه به سن تنظیم شده است. این استراتژی معاملاتی به سادگی به این مسئله توجه میکند که با افزایش سن و نزدیک شدن به دوران بازنشستگی، انسانها محافظهکارتر میشوند. فرض بر این است که سهام از اوراق قرضه پرریسکتر هستند. اوراق قرضه نیز خود ریسک بیشتری در مقایسه با پول نقد دارند. به همین ترتیب با افزایش سن، سهام بیشتر به اوراق قرضه و پس از آن به پول نقد تبدیل میشوند.
استراتژی های سرمایه گذاری مبتنی بر تحلیل تکنیکال
بیشتر طرفداران تحلیل تکنیکال، به اصول و تحلیل بنیادی کسبوکار یا سهام چندان توجه نمیکنند. دلیل عمدهی این رفتار این است که بازهی نگهداری از سهم در تحلیل تکنیکال کوتاهتر است. مثلا کوتاهتر از سه ماه. این بازه کوتاهتر به خاطر آن است که اصول بنیادی بتوانند تفاوتی در سرمایه گذاری ایجاد کند. در ادامه چند مورد از استراتژی های سرمایه گذاری تکنیکی را با هم بررسی خواهیم کرد.
۱- استراتژی معاملاتی مومنتوم
سرمایه گذاری مومنتوم به تداوم نوسانات و تحرکات قیمتی ذاتی سهام تکیه دارد و یکی از محبوبترین استراتژی های سرمایه گذاری مبتنی بر تحلیل تکنیکی محسوب میشود. قاعدهی این شیوه این است که سهامی که افزایش پیدا میکنند، به افزایش خود ادامه خواهند داد. این افزایش تا زمانی که چیزی مانع از این رشد و حرکت شود ادامه خواهد داشت. در این استراتژی معاملاتی هدف سرمایهگذار پیدا کردن سهام شتابی و سوار شدن بر آنهاست؛ تا زمانی که مومنتوم کم شود و سهام رو به عقب حرکت کند.
این شیوه جالب به نظر میرسد. مومنتوم یکی از چند عاملی است که عملکرد پایدار خود را در بازار به اثبات رسانده است. سرمایه گذاری ارزشی یکی دیگر از این عوامل به شمار میرود. به طور کلی عوامل و فاکتورهای مومنتوم در بازهای از زمان که فاکتورهای ارزشی عمل نمیکنند، به خوبی کار میکند. همچنین زمانی که فاکتورهای ارزشی عمل میکنند، فاکتورهای مومنتوم عملکرد خوبی ندارند.
۲- دنبال کردن روند
این استراتژی معاملاتی نیز بسیار به استراتژی قبلی شبیه است. اما جهت حرکت دارایی را در بلندمدت در نظر میگیرد. اندیکاتورهای مختلف تحلیل تکنیکال در این شیوه برای یافتن روندها مورد استفاده قرار میگیرند؛ ابزاری نظیر میانگین متحرک.
۳- سرمایه گذاری دوگانه مومنتوم
یکی دیگر از استراتژی های سرمایه گذاری تکنیکی، رویکردی دوگانه دارد. نام این استراتژی معاملاتی در واقع از کتابی از گری آنتوناچی گرفته شده است و به آن اشاره دارد. سرمایه گذاری دوگانه مومنتوم، مومنتومهای کوتاهمدت را با روندهای بلندمدت ترکیب میکند. با داشتن داراییهایی اندک (عمدتا از نوع ETF) میتوان این استراتژی را به کار بست.
۴- نوسانگیری
یکی از رایجترین استراتژی های مرتبط با سرمایه گذاری تکنیکی نوسانگیری است. بیشتر سهام موجود در بازار در هر لحظه از زمان از روند خاصی تبعیت نمیکنند. این سهام در یک بازهی مشخص در حال حرکت رنج و نوسان هستند. نوسانگیران سعی می کنند از حرکت طولانیمدت سهام در نوسان صعودی و حرکت کوتاهمدت در نوسان نزولی، سود ببرند. محدودههای معاملاتی میتوانند کوچک باشند و پوزیشنها را میتوان برای چند روز تا چند هفته نگه داشت.
بیشتر بخوانید
۵- معاملات روزانه
معاملهگران روزانه اهداف و تکینکهای مشترک و یکسانی با نوسانگیران دارند. هر دو دنبال کسب درآمد هستند. اما معاملهگران روزانه موقعیت معاملاتی خود را طی شبانهروز باز نگه نمیدارند. آنها سعی دارند از اخبار پس از بازار که یک فاکتور ریسک بزرگ است به هر قیمتی پرهیز کنند. این معاملهگران ممکن است از اهرمهای قابل توجهی با مقادیر بزرگ استفاده کنند. چرا که حاشیهی ریسک بازار برای آنها زیاد نیست.
روشهایی در تجزیه و تحلیل تکنیکال سهام بورس
حال نوبت به بررسی چند معیار در استراتژی های سرمایه گذاری مبتنی بر تحلیل تکنیکال میرسد. تحلیل تکنیکال و معاملهگری نیازمند واکنشهای سریع در برابر تحرکات قیمتی سریع داراییهاست. این شیوهها همچنین سیستمی قدرتمند و قابل اطمینان را برای مدیریت پول و کاهش ریسک و زیان میطلبند. بیشتر تکنیکالیستها سیستمی مطابق با معیارهای خود طراحی میکنند که با سبک آنها همخوانی دارد. در غیر این صورت خطر از دست رفتن تمام دارایی بسیار نزدیک و محتمل خواهد بود.
معیار یا فرمول کلی (Kelly Criterion)
این معیار که برگرفته از جان کلی (از شرکت Bell Labs) است، میزان و اندازهی مناسب هر شرطبندی را برای کسب حداکثر سود در بلندمدت تعیین میکند. بهترین ابعاد به نسبت برد و باخت سرمایهگذار و بردهای موردانتظار او بستگی دارد. به بیان ریاضی این معیار میزان دارایی را در بلندمدت به حداکثر میرساند. در اصطلاح کاربردی نیز این معیار میتواند موجب ایجاد نوسانات زیادی در پرتفوی سرمایه گذاری شما شود که در نهایت اعصاب معاملهگر را به هم میریزد. شنیدهها حاکی از آن است که وارن بافت و بیل گروس از این معیار در معاملات خود استفاده میکنند. ویلیام پوندستون در کتاب فرمول ثروت و خوشبختی روایتی بسیار سرگرمکننده و آموزشی از این موضوع نوشته است.
تخصیص تعادل ریسک
در شرایطی که معیار کلی در پی بهینهسازی ثروت معاملهگر است، شیوهی تخصیص تعادل ریسک زیان مالی را در سیستم سرمایه گذاری را به حداقل میرساند. این مسئله با در نظر گرفتن نوسانهای دارایی انجام میشود. در بسیاری از صندوقهای سرمایه گذاری و سهام از این استراتژی معاملاتی استفاده میشود.
بهینه F
این فاکتور که مشابه شاخص کِلی یا معیار کلی (Kelly criterion) است، توسط شخصی به نام رالف وینس (Ralph Vince) ابداع شده است. مبنای این فاکتور این است که بهینهترین بخشبندی بودجه برای تخصیص سهام به عملکرد تاریخی معاملهگر در گذشته مربوط است. تفاوت این معیار و معیار کلی در آن است که در این شاخص سود موردانتظار از سرمایه گذاری در محاسبات لحاظ نمیشود.
جمعبندی
بیشتر سرمایهگذاران هیچ استراتژی معاملاتی مشخصی برای مدیریت پرتفوی خود ندارند. به همین دلیل است که اغلب دچار ضرر و زیان میشوند. اکنون که این مطلب را خواندهاید بهتر میتوانید تفاوت استراتژی های سرمایه گذاری بنیادی و تکنیکی را درک کنید. سپس باید بهترین استراتژی را که با سبک شما همخوانی دارد برگزینید. بعد از آن هم لازم است استراتژی برگزیده را با جزئیات بیشتری فرا بگیرید. در نهایت میتوانید از سرمایهگذارانی که کورکورانه و بدون برنامه حرکت میکنند پیشی بگیرید و موفقیتهای بیشتری کسب کنید.